خود نه از اميد رستم نی ز غم
وين ميان خوش دست و پايی میزنم؛
من همان مرغم كه پر بگشود و بست
ره ز شب نشناخت، در ظلمت نشست
نهش غم جان است و نهش پروای نام
میزند وايی به ظلمت، والسلام.
احمد شاملو، از شعر "شبگير" از مجموعه "باغ آينه"
انتشارات مرواريد، چاپ هفتم 1371
وين ميان خوش دست و پايی میزنم؛
من همان مرغم كه پر بگشود و بست
ره ز شب نشناخت، در ظلمت نشست
نهش غم جان است و نهش پروای نام
میزند وايی به ظلمت، والسلام.
احمد شاملو، از شعر "شبگير" از مجموعه "باغ آينه"
انتشارات مرواريد، چاپ هفتم 1371
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر