درجهی الكل بدنم را نمیدانم، فكر نمیكنم مست كرده باشم اما نمیدانم چرا شعار مرگ بر در ذهنم است: مرگ بر اعدام و آمران و عاملان آن، مرگ بر ظالمان و آمران و عاملان ظلم.
شايد جايی همين نزديكی زوجی در حال همخوابگی شهوتناك خود است تا نسل سوختهی ديگری به جامعه عرضه كند، شايد پسری در حال نوشتن نامهی عاشقانهی خود به دوست دخترش است و دختر در انتظار پيامك رمانتيك دوست پسرش و پسری ديگر در فكر شعاری كه فردا بر ديوار خواهد نوشت؛ دانشجويی در خوابگاه در حال شمردن تعداد دخترانی كه با آنها بوده برای هم اتاقیهايش و دانشجويی ديگر در حال شمردن ستارههايش در سلول تنگ و انفراديش؛ حتماً حيوانات بيشماری در اين سرمای سوزان در جستجوی اندك غذايی هستند و انسانهای زيادی در جستجوی خوشهی خود و درختان بيشماری در حال ريشهكن شدن، و كارتنخوابهايی در حسرت همخوابگی با آتش بخاری و ...
شايد بايد شكرگزار باشم كه تنها درد بزرگ من تنهايی است و هنوز میتوانم خودم و وجدانم را بخوابانم.
شايد جايی همين نزديكی زوجی در حال همخوابگی شهوتناك خود است تا نسل سوختهی ديگری به جامعه عرضه كند، شايد پسری در حال نوشتن نامهی عاشقانهی خود به دوست دخترش است و دختر در انتظار پيامك رمانتيك دوست پسرش و پسری ديگر در فكر شعاری كه فردا بر ديوار خواهد نوشت؛ دانشجويی در خوابگاه در حال شمردن تعداد دخترانی كه با آنها بوده برای هم اتاقیهايش و دانشجويی ديگر در حال شمردن ستارههايش در سلول تنگ و انفراديش؛ حتماً حيوانات بيشماری در اين سرمای سوزان در جستجوی اندك غذايی هستند و انسانهای زيادی در جستجوی خوشهی خود و درختان بيشماری در حال ريشهكن شدن، و كارتنخوابهايی در حسرت همخوابگی با آتش بخاری و ...
شايد بايد شكرگزار باشم كه تنها درد بزرگ من تنهايی است و هنوز میتوانم خودم و وجدانم را بخوابانم.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر