دوشنبه، آبان ۱۱، ۱۳۸۸

آرزو



مستی و راستی است می‌گویند
گر بپرسند از من آرزویت چیست
می‌گویم:

دوست دارم گاه مرگم
-گر بود دیر یا زود-
باشد اندر همچو فصلی رنگ به رنگ
پای سروی،
تنگ به تنگ؛
اندرون باغ برگهای فرو افتاده‌ی گس
در غروب سحرانگیز پاییزی،
زیر باران
مست و خندان،
همچو پادشاه فصلها اما
دلتنگ،
آزاده و بی‌كس.